سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حیف

حیف از آن صداقتی که بودونیست

آن همه نجابتی که بود و نیست

این شکوه سبز تو برای من

سایه حمایتی که بود و نیست

یک صدای خسته در گلوی نی

ناله شکایتی که بود و نیست

آن همه دو بیتی آن همه غزل

شرح بی نهایتی که بود و نیست

عشق اگر چه گاه جلوه می کند

عاشقی حکایتی که بود و نیست

دستهایت تکیه گاهم بود و نیست

عشق تو پشت و پناهم بود و نیست

حیف! آن وقتی که عاشق شد دلم

چیز سبزی در نگاهم بود و نیست

عشق این سرمایه بازار دل

آب این روی سیاهم بود و نیست

یاد آن ایام مشتاقی بخیر

عاشقی تنها گناهم بود و نیست


+نوشته شده در سه شنبه 89/11/5ساعت 3:47 عصرتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()
اندوه
اندوه
 خسته و غم زده با زمزمه ای حزن آلود  
 
شب فرو می خزد از بام کبود
 
تازه بند آمده باران و نسیمی نمنک

 
می تراود ز دل سرد شبانگاه خموش

شمع افسرده ماه از پس آن ابر سیاه
 
گاه می خندد و می تابد از اندوهی س رد

 
خنده ای غم زده چون خنده درد

 
تابشی خسته و بی رنگ و تباه

چون نگاهی که در آن موج زند سایه نرگ

 
سوزنک از دل ویران درختان خموش

 
می رسد گاه یکی نغمه آشفته به گوش
نغمه ای گم شده از سینه نایی موهوم
 
بانگی آواره و شوم
می کشد مرغ شباهنگ خروش

می رود ابر و یکی سایه انبوه و سیاه
نرم وخاموش فرو می خزد از گوشه بام

آه دردی ست در آن اختر لرزنده که گاه
 
کورسو می زند و می شود از دیده نهان

 
وز نهیب نفس تیره شام

 
می کشد مرغ شباهنگ فغان

آه ای مرغ شباهنگ خموش

 
بس کن این بانگ و خروش
بشکن این ناله پرسوز و گداز
بشکن این ناله که آن مایه ناز

 
تازه رفته ست به خواب

 
آری ای مرغک اندوه پرست

 
بس کن این شور و شتاب

 
بس کن این زمزمه او بیماراست

+نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 1:38 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()