سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مراقبه\بند هشتم\

 

چه چیزی وجود دارد؟

این گفتنی نیست ،

هرگز گفته نشده است

و هرگز گفته نخواهد شد.

راهی دیگر ، جز آن که خودت

تجربه اش کنی ، وجود ندارد.

مرگ ،

تنها با مردن فهمیده می شود

و حقیقت ،

تنها با شیرجه رفتن به اعماق

خویشتن.

هر چه بیش تر زندگی خود را به رقص

درآوری ، الهی تر می شود.

حال مولانا از همرهان سست عناصر به

هم می خورد ، ائ آرزوی شیر خدا را

داشت و رستم دستان. او بیزار بود از

سکون و خمودگی .می گفت:«رقصی

چنین میانه ی میدانم آرزوست!»

او در تاریکی به دنبال روشنایی

می گشت و در روشنایی ، چراغ به

دست می گرفت.

روشنایی در تاریکی پنهان است ،

حقیقت ، پنهان است ،

و لطف جست و جوی آن نیز ناشی از

همین پنهانی ست.

حقیقت زیر سر پوشی طلایی پنهان است.

آن سرپوش طلایی که حقیقت را

می پوشاند ، ذهن ماست.

ذهن ، وجود ما را پوشانده است ،

ما زندانی ذهن ایم ،

ما خود را با ذهن هم ذات پنداشتیم ،

بنابراین ، رنج می بریم.

فراتر از ذهن برو ،

آگاه باش که تو عین ذهن خود نیستی.

همین آگاهی ست که سعادت می آورد ،

این آگاهی ، آزادی ست.

پروانه ،

روزها و ماه ها و سال ها را نمی شمارد ؛

پروانه ، لحظه ها را می شمارد.

بنابراین ، عمر یک روزه ی پروانه ، بیش

از عمر هفتاد ساله ی آدم هاست.

 


+نوشته شده در جمعه 92/5/11ساعت 10:13 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()
دلتنگی

 


       
هو الحکیم !

در دلم اندوهیست مثل یک کوه بزرگ

و چه سنگین باری روی این شانه بی حوصله ام می افتد

بردباری من ازنا شکیبایی من کمتر نیست ؛ اما

با تو گویم دل من :

هیچ دردی از اینبدتر نیست که تو

دوست بداری همه مردم را

لیک هیچ دل نتپد بهرتو

در هیچ کجا . . .

 


+نوشته شده در جمعه 92/5/11ساعت 10:8 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()