سفارش تبلیغ
صبا ویژن
I"m Loving Every Moment with You

 I"m Loving Every Moment with You

Do you realize how long it"s been
Where does all my time with you go

And all the memories
We shared as friends
Reflected-in my heart
Is where they show

I"m loving every moment with you
I"m living in a dream that"s comin" true
I"m lost in everything you do
I love you
I"m saving every moment for you
You"re hidden in a place that"s safe and true
Lovin" everything we do

With every second
You hold me near
I"m closer to a place I want to be
To hear you whisper
But no one else can hear
I want your love
To stay forever-inside of me

I"m loving every moment with you
I"m living in a dream that"s comin" true
I"m lost in everything you do
I love you
I"m saving every moment for you
You"re hidden in a place that"s safe and true
Lovin" everything we do

In our silence
Looking in your eyes
I hear words you don"t need to say
Just hold on baby
"Cause it"s reason-I"m prayin"
You feel what I feel
In every way


+نوشته شده در سه شنبه 89/9/30ساعت 1:32 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()
Miracle

Miracle

You"re my life"s one Miracle

Everything I"ve done that"s good
And you break my heart with tenderness
And I confess it"s true
I never knew a love like this till you


You"re the reason I was born
Now I finally know for sure
And I"m overwhelmed with happiness
So blessed to hold you close
The one that I love most
With all the future has so much for you in store
Who could ever love you more

The nearest thing to heaven
You"re my angel from above
Only God creates such perfect looooove

When you smile at me, I cry
And to save your life I"ll die
With a romance that is pure heart
You are my dearest part
Whatever it requires
I live for your desires
Forget my own, needs will come before
Who could ever love you more

Well there is nothing you could ever do
To make me stop, loving you
And every breath I take
Is always for your sake
You sleep inside my dreams and know for sure
Who could ever love you more


+نوشته شده در سه شنبه 89/9/30ساعت 1:24 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()
السلام علیک یا خورشید ، السلام علیک یا باران

 ... ناگهان شاعری پریشان شد ، گریه - گریه - رسید تا باران
در خیالش دوباره می بارید ، روی لب های خیمه ها ، باران

در هیاهوی گرم و مبهم باد ، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد  
یک سبد گل میان دشت افتاد ، باد فریاد شد : بیا باران !

خط خون ، لحظه های تنهایی ، ابرها مانده در معمایی
اینکه طوفان بی قرار غروب ، گریه های خداست یا باران ؟

شب پایان و روز آغاز است ، فصل پرواز و عشق و اعجاز است
دفتر انتخاب ها باز است ، ابتدا عشق و انتها باران

شاعر افتاده در خیابانی ، که دو سویش به کهکشان وصل است
السلام علیک یا خورشید ، السلام علیک یا باران ...


+نوشته شده در شنبه 89/9/27ساعت 11:58 عصرتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()
آخرین سرباز کوچک

آخرین سر باز کوچک دستهایش را گشود

گرد غم از چهره ی نورانی دریا زدود

بر تن تفتیده ی شن ها شهامت می کشید

نوجوانی که قرار از خیمه ی زینب ربود

سایه ای می خواست تا در خون بخشکد آفتاب

حیدری دستی علم شد در تب کشف وشهود

برق جهل از تیغ ظلمت در هوا رقصد وعشق

آخرین شهر شهامت را در آن صحرا سرود

مثل عباس از وفاپر بود واز ظلمت تهی

تشنه بر دست نجیبش تیغ ظلم آمد فرود

سر به دامان عمو سمت پدر پرواز کرد

سوز لبریز صدایی در فضا پیچیده بود

یک طرف مشکی رها ویک طرف دستی جدا

آسمان آشفته بود از ناله ی یاس کبود

مردهای تشنه هفتاد ودو بار عاشق شدند

هیچ رودی در دل دریای خون دیگر نبود


+نوشته شده در شنبه 89/9/27ساعت 11:54 عصرتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()
مشک تشنه

در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!
شد شعله های العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست
تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست

 


+نوشته شده در شنبه 89/9/27ساعت 11:52 عصرتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()