حصار را بشکن
حصار را بشکن
به فراسوی خویش آی
در دیدگان من بنگر
این سمت ، قلبی غریب است !
که نفسهای مسموم دیو زندگی
بی رحمانه
قصه ء زیستن به گوشش میخواند
ای غریبه بامن و
آشنا با "غریبه " ی خویش !
مرداب عشق مرا صادقانه
پر چینی از اعتماد نـِه
و لرزش پایه های احساس را
جاودانه استحکام بخش !
بگذار این به گل نشسته ء تنها
با اعتماد شانه های تو
همچنان در خاطرت ،
در خاطره ات
از خویش رها گردد
تا نقش روزهای گم شدنش
در سنگلاخ "بی تو بودن" ها
از خاطرش ، برای همیشه رخت بر بندد ،
بگذار با تو بماند،
بگذار با تو بمیرد !
Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ