غزلستان بی کسی

غزلستان بی کسی

 

پاییز

شاعر می شوند این درختان ساده دل

می برند بادها بر سر دست

دست به دست

این دست نوشته های طلایی را

تا دور دست ها

بشنوید پاره های تن درختان را

***

جمع کنید این شعرهای پیش پا افتاده را

آتش کجاست؟

از لب بادها نمی افتد ترانه های درختان سوخته

اینجا درخت

دیوان پرپری است

پر از ترانه های تلخ جدایی ، ترانه های شیرین رهایی

بگذار اسمش را  :

                     [غزلستان بی کسی  ]

یا   ...!

خون جگر درخت خشکید

روی این برگهای رنگارنگ

تا تر شوند

ترانه های آتشین

وقتی سنگینی می کنند بر گرده ی بادها

از عظمت

پیاده می شوند کم کم

مثل لیلی از محمل

مثل شبنم از گل

مثل موج بر ساحل

سحر که خوابیم من و تو

ابرها آشیانه می گیرند در آغوش درختان

تا بشنوند زمزمه های سپیده را

درخت از چشم آسمان صله می گیرد ، اشک

و ماه غبطه می خورد به مِه

لوح تقدیر از آسمان آمد

 

می شنوید؟

این صدای فرشته هاست

کف بزنید به افتخار درختان ساده دل


+نوشته شده در چهارشنبه 89/10/8ساعت 12:54 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()