سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نمی دانم چرا هستم

 

نمی دانم چرا هستم ، چرا یکباره نشکستم

نمی دانم چرا روی گناهت دیده می بستم

نمی دانم چرا راضی به این مجنونی ِ دردم

نمی دانم چرا هر روز پی ِ نام تو می گردم

تو بی تاب گریزی من پی ِ درمان تنهایی

تو کوهی از غروری من اسیر شهر شیدایی

تو بی تاب تماشایی ، همیشه راضی از بازی

و من در سوگ رویاها ، غریق واژه پردازی

نمی دانم چه جرمم بودکه تاوانی‎چنین دارد

به آغاز دلم نفرین که پایانی چنین دارد

نمیدانم که بعد از تو دگر از من چه می ماند

دل درمانده ام راه ِ غرورم را نمی داند

نمی دانم چرا با من ، چرا با من چنین کردی

چراچشمان تومی گفتکه دیگربرنمیگردی؟

نمی دانم چرا آتش به جان عاشقم افتاد

نگاه ِ دور تو هر روز خبر از رفتنت می داد

نمی دانم چرا اما هنوز از عشق سرشارم

چرا از فکر ترک این دل ِ دیوانه بیزارم

چرا دلگیرم اما باز حریص بودنت هستم

نمی دانم چرا باید دلم را بر تو می بستم !

 


+نوشته شده در دوشنبه 89/10/6ساعت 12:43 صبحتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()