تو میمانی
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است.
تو میمانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو میخوانی
بهاران با ترنمهای هر باران
تو میبینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی
تو در هر شعله میمانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر میخوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، میبوسد
دوباره عشق میجوشد
تو چون نوری
سیاهی میرود.
همه ی پدیده ها ،
صورت اند.
صورت ، وجود حقیقی ندارد.
صورت ، بازی ها و دلبری های وجود
حقیقی ست.
یک آدم ، یک درخت ، یک پروانه ، تکه ای
آب ، خورشید ، ماه ، همه صورت اند.
صورت ها به حباب می مانند.
حباب ها ، وجودی مستقل از دریا
ندارند.
حباب ها ، حاصل بازی ها و
جوشش های دریایند.
حباب ها پدیدار می شوند
و ناپدید می شوند.
وقتی حبابی ناپدید می شود ،
معدوم نمی شود؛
زیرا هرگز هستی نداشته است تا اکنون
هستی اش را از دست بدهد.
او پیش از آن در دل دریا غنوده بود ،
اکنون نیز در دل دریا غنوده است.
ما همه از خداییم
و به خدا باز می گردیم.
نگاه بی اعتنای خود را به بنفشه های
کناره راه بگردانیم؛
خداوند را در لا به لای بنفشه ها
می یابیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
هستی هست
و جز هستی ، چیزی نیست.
هستی ، خداست.
خدا ، واحد کثیر است.
خدا ، همه ی چیزهای غیر خدا نیز
هست.
هیچ چیز خدا را از غیر خدا جدا
نمی کند.
همه ی آن چیزهایی که ما غیر خدا
می نامیم ، مظهر و ظاهر خداوند است.
خدا چنان آشکار است که پنهان
می نماید.
خدا نور است؛
نه رنگ دارد ، نه شکل ،
اما همه ی رنگ ها و شکل ها در پرتو نور
رویت می شوند.
نور ، نامرئی ست ، اما هنگامی که با
تاریکی می آمیزد مرئی می شود.
خدا وقتی دیده می شود که در حجاب
می رود.
جهان ، حجاب است.
خدا در جهان دیده می شود.
خیالات ما ،
ذره های زنده ی روشنایی اند
که در تاریکی های عجز ما از شناخت
خدا می درخشد.
اشراق ها - مسیحا برزگر
ای کاش خنده هایت،
دیگر تن هیچ کسی را نلرزانند...
و دستهایت...
آنقدر که می دانمشان لطیف نمانند...
ای کاش چشمانت از یادشان برود،
معصومیت را...
و اصلا...
پیچ و تاب می خواهند چکار،
موهای سیاهت؟
راست می گویند...
کامل نیستی اگر که انسان باشی!
فرشته ی همین چند خنده ی پیش تر من
کمی هم به فکر دلت باش!